زندگی زیباست ...
و هر روزش آغازی دوباره
برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته..
زندگی زیباست ...
به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...
و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ رُز ....
و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی
با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش ...
بی سایه .. بی غم
روح الله شمشیری
عطر زندگی، تو را فرا می گیرد که بر این موهای به هم تافته کودکی، شانه ای زنی و به پا خیزی؛ بزرگ شده ای. دیگر نه آنی که در کوچه ها می دویدی و کسی متوجه او نبود. امروز، همه تو را می بینند که در این میانه زودگذر، چگونه پیکار می کنی و چه از خود به جای می گذاری تا روزگاری که توانت فرسوده شد و به کناری نشستی، به نظاره آن بنشینی.
وقت تنگ است
عطر زندگی این گونه تو را فرا می گیرد و از این پس، تو هستی که شانه هایت برای به دوش کشیدن بار زندگی، مهیا شده است.
نوبت پدرانت گذشته است و نوبت کودکانت نیز می رسد. مشت هایت را گره کن، روی پایت بایست که تا توان داری، تکیه گاه بسیاری هستی و خاطره این روزها، برای روزهای ناتوانی ات، مایه سرخوشی و سرمستی است و عطر زندگی را در آن هنگامه هم به مشامت می رساند. برخیز، وقت تنگ است.
خدایا، دلم را مثل درخت سیبی که در کوچه باغ بهار ساکن است، سبز فرما و دست هایم را در رودهای عاشقانه دعا که به دیدار تو می آیند، شناور کن!
بارالها، مخواه که شکوفه های جوانی ام، پرپر شوند؛ پیش از آنکه از جبرئیل به تو نزدیک شده باشم!
الهی، بگذار روزهای جوانی ام را با نفس فرشته هایت شماره کنم! جوانی ام را خوش بوتر از پیراهن یوسف کن! روزهای جوانی، دلنشین اند؛ دلنشین تر از نگاه لیلی؛ خوش آواتر از صدای تیشه فرهاد و خواستنی ترند از عشق. جوانی، روزگار ماندنی ترین خاطره هاست .
الهی، در جوانی بخوانم که مجالی جز جوانی ندارم.